پيام مديريت وبلاگ : با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، به وبلاگ من خوش
آمديد .لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وبلاگ ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود
آگاه سازيد و به ما در بهتر شدن كيفيت مطالب وبلاگ کمک کنید .
عایشه هم زن متمرده آن حضرت بوده که بر خلاف دستور خدا و پیامبر فریب طلحه و زبیر را خورد(یا روی بغض و عداوت شخصی با علی(ع) ) به بصره رفت و عثمان بن حنیف که از بزرگان صحابه و والی بصره از جناب حضرت مولا علی (ع) بوده گرفتند و موهای سر و صورت و ابروان او را کندند و بعد از ضرب تازیانه مفصل اخراجش نمودند . چنانچه ابن اثیر و مسعودی و محمدبن جریر طبری و ابن ابی الحدید و غیر هم مفصل نوشته اند.
آنگاه سوار شتر عسکر نام شده - که با پوست پلنگ و زره پوشانده بودند مانند یک مرد جنگی به میدان حاضر شد و خون هزاران نفر به جهت قیامش ریخته شد.
لعن الله علی القاتلیک یا بنت محمد مصطفی یا فاطمه الزهرا(ع)
ابن حجر عسقلانی و بلاذری در تاریخ و ممد خاوند شاه در روضه الصفا و ابن عبدالبر در استیعاب و دیگران گویند که سعد بن عباده و طایفه خزرج و طایفه ای از قریش با ابوبکر بیعت ننمودند و هجده نفر از کبار صحابه نیز با ابوبکر بیعت ننمودند و رافضی شدند و آنها شیعه علی ابن ابی طالب بودند!!
اسامی آن هیجده نفر این بود: 1-سلمان فارسی 2-ابوذر غفاری 3-مقدادبن اسود کندی 4-عمار یاسر 5-خالدبن سعید بن العاص 6-بریده الاسلمی 7-ابی بن کعب 8-خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین 9-ابوالهیثم بن التیهان 10-سهل بن حنیف 11-عثمان بن حنیف ذوالشهادتین 12-ابو ایوب انصاری 13-جابربن عبدالله انصاری 14-حذیفه بن الیمان 15-سعد بن عباده 16-قیس بن سعد 17-عبدالله بن عباس 18-زید بن ارقم .
شما را به خدا انصاف دهید چگونه اجماعی بوده که بدون حضور و شور و قبول تصدیق آنها صورت حقیقت به خود گرفته ؟ فقط ابوبکر را تنها محرمانه از میان آن جمع بیرون ببرند. ودیگران از کبار صحابه را خبر ننمایند و رای انها را نگیرند آیا معنی اجماع میدهد یا دسیسه سیاسی در کار بوده است. این نخستین کودتائی بود که عالم اسلام به تاریخ بشر امانت سپرد؟!!
ابن حجر در ص 30 جلد دهم فتح الباری می نویسد:(( ابو طلحه زیدبن سهل در منزل خود مجلس شرابی تشکیل داد که همگی شراب نوشیدند و ابوبکر اشعاری در مرثیه کفار مشرکین و کشته شدگان بدر سرود؟!. آن افراد عبارت اند از:
1)ابوبکربن ابی قحافه-2)عمربن خطاب-3)ابو عبیده جراح-4)ابی بن کعب-5)سهل بن بیضاء-6)ابو ایوب انصاری-7)ابوطلحه(دعوت کننده و صاحب البیت)-8)ابو دجانه سماک بن خرشه-9)ابوبکر بن شغوب-10)انس بن مالک در آنزمان 18ساله و ساقی مجلس بوده,چنانچه بیهقی در ص 29 جلد هشتم سنن از خود انس نقل می نماید که گفت من در آن روز از همه کوچکتر و ساقی مجلس بودم.
این نقل قول علمای خود تسنن است به چند نمونه آن اشاره میکنم:امام احمد حنبل در ص181و227جلد 30 مسند , ابن کثیر در ص 93و94 جلد دوم تفسیر خود , طبری در ص24 جلد هفتم تفسیر و ... .
رد کردن شهود فاطمه(ع) را در مورد فدک توسط خلفای ناحق
مادر دو دنیا , حضرت فاطمه ادعا کرد که فدک نحله من است و پدرم به من بخشیده و در حیات خود آن حضرت متصرفه بوده ام - بر خلاف دستور شرع انور از صدیقه طاهره نتصرفه شاهد خواستند؟!! بی بی مظلومه هم امیر المومنین (ع) و ام ایمن و حسنین(ع) را به شهادت آورد آنها را رد نمودند .ایا این عمل بر خلاف حقیقت و قوواعد شرع نبود!!
اگر فاطمه هیچ شاهدی نداشت مگر تصرف , مطابق دستور شرع انور کافی بر حقانیت او بود. به علاوه که در آیه تطهیر شهادت به پاکی بی بی داده است که از هر رجس پلیدی بر کنار است که از جمله آنها دروغ و ادعای به کذب است. بخصوص که شاهد کاملی مانند شاه لافتی , علی امیر مسلمین دنیا شهادت بر حقانیت زهرای اطهر داد که قطعا رد شهادت علی(ع)رد بر خداست.
زیرا خدای عالی اعلی علی (ع) را در در آیات قرآن مجید صادقق و صدیق خوانده.من نمیدانم به چه جرات شهادت مصدق خدا را رد کردند. و حال آنکه در قران مجید میفرماید :(( با علی باشید)) یعنی پیرو او باشید و او را صادق خوانده . فلذا در آیه119 سوره 9(توبه) میفرماید.
1)(یا ایها الذین ءآمنو اتقوا الله و کونوا مع الصادقین)
1.)ای جماعت مومنین بترسید از خدا و باشید با راستگویان.(که مراد پیامبر و علی و عترت طاهره(علیه السلام) است.)
در بسیاری از میدانهای جنگ که اهم از همه از همه آنها واقعه مهمه غزوه خیبر که آقایان شکست خوردند چون مولا علی ابن ابی طالب(ع) چشم های مبارکش درد میکرد .روز اول رسول اکرم (ص) علم و پرچم مسلمین را به دست ابوبکر داد و بسر داری مسلمین با لشکر رفتند مقابل یهود مختصر جنگی نموده شکست خوردند برگشتند .روز دوم علم را به عمر دادند ولی هنوز در مقابل یهود نترسیده ترسیده فرار نمود.حتی دو عالم بزرگ و محل وثوق خود اهل تسنن محمدبن اسماعیل بخاری در ص 100جلد دوم صحیح چاپ مصر سال1320 و مسلم بن حجاج در ص 324 جلد دوم صحیح چاپ مصر سال 1320 که صریحا نوشته اند (( فرجع ایضا منهزما )) یعنی (عمر) دو مرتبه از میدان جنگ فرارا برگشت.
از حدود 30 منبع تعدادی رو برای شما خوانندگان محترم مینویسم:
1)قاضی فضل بن روز بهان متعصب در ابطال الباطل
2)حاج احمد افندی در ص 146 و 152 هدایت المرتاب
3)علامه قوشچی در ص 407 شرح تجرید
4)خطیب خوارزمی در ص 48 و 60 مناقب
5)دیلمی در فردوس
6)ابن ماجه قزوینی در سنن
7)ابراهیم بن محمد حموینی در فرائد
8)شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 14 ینابیع الموده
9)جلال الدین سیوطی در ص 66 تاریخ الخلفاء
10)حافظ ابونعیم اصفهانی در حلیه الاولیاء و ما نزل القرآن وبسیاری دیگر از اجله علماء اهل تسنن به نقل اقوال عمر را نمودند و غالبا با ذکر موارد قضایا آورده اند که میگفت :((لولا علی لهلک عمر))
روزی قنبر و مولای متقیان حضرت علی (ع) در بیابانی داشتند میرفتند که مردی را دیدند که با لباس های بی هیبت , لباسهایی که دور از انسانیت بود راه افتادند . قنبر گفت آقای من این چه کسی است ؟ مولامون فرمودند: اون شخص شیطانه . حضرت وقنبر جلوتر رفتند تا اینکه به شیطان رسیدند.مولا از شیطان پرسید:ای شیطان آیا تو امیدی به روز قیامت هم داری. گفت : آری من امیدم فقط به ولایت توست.
دوازده دلیل براینکه علی(ع)رابه زورشمشیربه مسجد بردند.
از دوازده دلیلی که مولای غریبمون رو به زور به مسجد بردند و از ایشان بیعت گرفتند , 4مورد را الن برای شما میگم و بقیشو در قسمت های بعد.
1)ابوجعفربلاذری احمدبن جابر بغدادی متوفی سال 279 قمری که از موثقین و مورخین معروف میباشد در تاریخ خود روایت نموده که چون ابوبکر علی(ع)رابرای بیعت طلبید و قبول نکرد,عمر را فرستاد آتشی آوردکه خانه را بسوزاند,حضرت فاطمه (ع)بر در خانه اوراملاقات کرد,فرمود:ای پسر خطاب آمده ای خانه را بر من بسوزانی,گفت:آری این عمل قوی تر است در آنچه پدرت آورده است.
2)عزالدین ابن ابی الحدیدمعتزلی و محمد بن جریر طبری که معتمد ترین مورخین سنی ها روایت کرده اند که عمر با اسیدبن خضیر و سلمه بن اسلم و جماعتی به در خانه علی رفتند ,عمر گفت :بیرون آیید والآ خانه را بر شما می سوزانم.
3)این خزابه در کتاب غرر از زیدبن اسلم روایت کرده که گفت:من از آنها بودم که به امر هیزم برداشتم وبه در خانه فاطمه بردیم در وقتی که علی و اصحابش از بیعت ابا نمودند,عمر به فاطمه گفت بیرون کن هرکه در این خانه است والا خانه و هر که در این خانه است میسوزانم,در آن وقت علی و حسنین و فاطمه و جماعتی از صحابه و بنی هاشم در آن خانه بودند,فاطمه فرمود:آیا خانه را بر من و فرزندانم میسوزانی .,گفت بلی والله ـا بیرون آیند و بیعت کنند با خلیفه پیغمبر.
4)ابن عبدربه که از مشاهیر علمای سنی هاست در ص63جزءسوم عقدالفریدنوشته که علی(ع)وعباس در خانه فاطمه نشسته بودند.ابوبکر به عمر گفت:برو اینها را بیاوراگر ابا از آمدن کنند با ایشان قنال کن,پس عمر آتشی بر داشت وآمد که خانه را بسوزاند فاطمه بر در خانه آمده فرمود:ای پسر خطلب آمده ای که خانه مارا بسوزانی؟گفت :بلی الخ
سال 2011 با ناآرام شدن سوریه این کشور محل جولان گروهای تکفیری و تروریستی شد و اکنون سه سال است که با بحران و ناآرامی دست و پنجه نرم می کند.
در میان این گروه از تکفیری ها عرب دیده می شوند تا تروریست های چشم آبی اما شاید نام داعش را بیشتر از بقیه گروه ها شنیده باشید. این گروه که خود را دولت اسلامی عراق و شام می نامند حالا بعد از سوریه به عراق رفته اند تا به خیال خود بتوانند بعد از ناکامی قسمتی دیگر از دولت خود را در عراق به پیش ببرند.
داعش مدت سه ماه است که در عراق مشغول جنایات وحشتناک و غارت است. شاید روزی نباشد که خبر جدیدی از جنایت های داعشی ها در رسانه ها منتشر نشود این گروه تکفیری که با حمایت های مثلث عربی، غربی و صهیونیستی به پیش می رود می خواهند مرکز خلافت خود را در شام بنا کند و در میدان اصلی آن نیز مجسمه یزید را بگذارند، اعتقادی که نشان از ریشه های اعتقادی این گروه در پازل مدیریت صهیونیستی جهان دارد.
انها از بدو ورود به سوریه بارها به امکان مقدس هجوم برده و هتک حرمت ها انجام داده اند کاری که در عراق هم ادامه داده شد و حال کشورهای دیگر چون لبنان و ترکیه را تهدید می کنند، خطر آنها تا بیخ گوش کشورهای عربی حامی نیز رفته است. زمانی خبر ورود به مرزهای عربستان توسط این گروه منتشر شد اما تهدیدهای این گروه ایران را نیز در برگرفته است و چندی پیش این گروهک در صفحات توئیتر خطاب به تمامی شیعیان نوشت: «رافضی»ها بدانند که هدف ما تخریب نماد شرک آلود در نجف، کربلاء و سامرا است. بدانید که بعد از تخریب این نمادها در عراق به ایران خواهیم آمد و مشهد ایران را با خاک یکسان خواهیم کرد.
آنها از تمامی مسلمانان درخواست کرده بودند که برای تطهیر زمین از «رافضی»ها بسیج شوند، تا هر چه سریعتر اسلام اصیل در جهان جریان یابد.
آنها کسانی هستند که خود را اتباع زید بن علی بن الحسین(ع) میدانند و زید را بعد از امام زین العابدین(ع) امام میدانند والحال در یمن و اطراف آن زیدیها بسیار میباشند.
عقیده آنها بر آنست که هر علوی فاطمی که عالم و زاهد و شجاع باشد و علاوه خروج به سیف و شمشیر نموده و مردم را دعوت به خود نماید آن امام است.و چون جناب زید در زمان خلافت هشام بن عبدالملک اموی به واسطه ظلم بنی امیه در کوفه خروج کرد و شربت شهادت نوشید او را امام دانسته و پیروی از او را بر خود حتم میدانند.
جناب زید ابدا ادعای امامت نداشته اما کسانی چنین تهمتی را به ایشان نسبت دادند.مردم را به امامت ایشان دعوت مینمایند و تشکیلاتی دادند به اصطلاح دکانی برای پیشرفت مقاصد خود باز نموده اند و آنها بر پنج فرقه گردیده اند:(( 1.مغیریه - 2.جارودیه - 3.ذکیریه - 4.خشبیه - 5.خلقیه ))
ابوالزوجه این جانب , آیت الله آقای حاج شیخ میرزا محمد باقر زنجانی میگفتند:با عده ای از نجف اشرف برای زیارت امام حسین وارد کربلا شدیم و در مدرسه بادکوبه ایها اقامت کردیم. به رفقا گفتم به زیارت حضرت عباس بریم. یکی از طلبه ها گفت : حضرت عباس که امام نیست ! من خسته ام و حرم حضرت عباس نمیام , شما برید و بیاید بعدا من میرم زیارت امام حسین . وقتی برگشتیم دیدیم مدرسه شلوغ است . پرسیدیم چه خبر است؟ گفتند شیخی رفته مستراح و در چاه افتاده.وقتی او را در اوردند دیدیم همان رفیق ماست!یکی از رفقا گفت دیگه از این غلطا نکنی ها! گفت با حضرت شوخی کردم.یکی از رفقا گفت حضرت عباس هم با شما شوخی کرد والا شما را هلاک میکرد.
عمر سعد در زمان امیرمومنان (حیدر کرار)خطایی انجام داد و او را به پیش حضرت علی اوردند.حضرت علی فرمودند که تو خطا کردی و باید حد اسلام رعایت شود و تو مجازات شوی . عمر سعد شروع به التماس کرد که اقا من بزرگ قبیله ام هستم اجازه نده آبروی من پیش اهل قبیلم بره مولا گفت باشه ولی باید یه نفر رو بیاری که برات آبرو گرو بذاره . امام حسن(کریم اهل بیت)وارد شد عمر سعد رفت و دامن امام حسن رو گرفت و گفت اقا برا من آبرو گرو بذار امام حسن فرمود عمرسعد برو تو به ما نمیخوری در همین لحظه امام حسین وارد شد عمر به پیش امام رفت و گفت حسین جان اجازه نده ابروی من پیش خانواده ام بره امام حسین گفت باشه و رفتن به پیش امیر المومنین و ایشان کمی گریه کرد و گفت سعد به خاطر حسین بخشیدمت .زمانی که حسین(ع)رو جلوی در مسجد دید نگاهی به امام حسین (ع) کرد و گفت حسین جان جبران میکنم .روز عاشورا به جایی رسید که حضرت زینب به عمرسعدگفت ای عمر تو میدونی که ما ناموس پیغمبریم لااقل یه خیمه ی نیم سوخته به من بده این بچه ها رو ببرم اونجا.
به نام خون پاک مادر و به نام خشم منتقم مولا اباصالح المهدی.
در زمانی که رحلت پیامبر نزدیک شد حضرت عزراییل خود را شبیه مردی (عرب بادیه نشین) در اورد و به خانه پیامبر گرامی رسید و شروع به زدن در کرد. حضرت زهرا از پشت در فرمود: کیست که در میزند. حضرت عزراییل در جواب مادر دو عالم گفت با پیامبر کار دارم وحضرت زهرا اجازه نداد و گفت پدرم مریض است و اجازه ورود ندادند و این کار تا سه مرتبه (سه روز) انجام شدسپس پیامبر در دفعه سوم فرمودند : فاطمه جان ان کسی که با من کار دارد عزاییل است به او اجازه ی ورود بده واینگونه است مقام مادر دو عالم حضرت زهرا(س) که عزراییل با تمامی بزرگی برای ورود و قبض روح پیامبر از ایشان اجازه گرفتند.
واينگونه است مهدی جان
قلب های به اسارت رفته ی ما همچنان
منتظر ظهور تو در مسیر تند باد ایستاده است
تا ظهور کنی و انتقام خون مادر و اهل بیت محمد را بستانی.
حکمت1:درفتنه هاچونان شتردوساله باش,نه پشتی دارد که سواری دهد,ونه پستانی تا او را بدوشند.
حکمت2:دانش,میراثی گرانبها,و آداب,زیورهای همیشه تازه, واندیشه , آیینه ای شفاف است.
حکمت3:صدقه دادن دارویی ثمربخش است,وکرداربندگان در دنیا,فردا در پیش روی آنان جلوه گر میشود.
حکمت4:بامردم آنگونه معاشرت کنید که اگر مردید برشما اشک ریزند , و اگر زنده ماندید , به سوی شما آیند.
حکمت5:اگربردشمنت دست یافتی,بخشیدن اوراشکرانه پیروزی قرارده.
حکمت6:ناتوان ترین مردم کسی است که دردوست یابی ناتوان است,وناتوان تر کسی که دوستان خودراازدست بدهد.
حکمت7:چون نشانه هاینعمت پروردگار اشکارشد,باناسپاسی نعمت ها را از خود دور نسازید.
حکمت8:کسی را که نزدیکانش واگذارند , بیگانه او را پذیرا میگردد.
حکمت9:هر فریب خورده ای را نمیشود سرزنش کرد.
حکمت10:(درباره آنان که از جنگ کناره گرفتند)حق را خوار کرده,باطل را نیز یاری نکردند.
حکمت11:برترین زهد , پنهان داشتن زهد است.
حکمت12:هنگامی که تو زندگی را پشت سر میگذاری ومرگ به تو روی می آورد,پس دیدار با مرگ چه زود خواهد بود.
حکمت13:نیکوکار,از کار نیک بهتر و بدکار از کار بد بدتر است.
حکمت14:بهترین بی نیازی,ترک آرزوهاست.
حکمت15:کسی که آرزوهایش طولانی است , کردارش نیز ناپسند است.
حکمت23:اهل دنیا سوارانی در خواب مانده اند که آنان را میراند.
حکمت24:ازدست دادن حاجت,بهترازدرخواست ازنااهل است.
حکمت25:اگر به آنچه خواستی نرسیدی,از انچه هستی نگران نباش.
حکمت26:حکمت را هر کجا که باشد , فرا گیر ,گاهی حکمت در سینه منافق است و بی تابی کند تا بیرون آمده و با همدمانش در سینه مومن آرام گیرد.
حکمت27:کسی که از گفتن نمیدانم روی گردان است,به هلاکت و نابودی میرسد.
حکمت28:اندیشه پیر در نزد من از تلاش جوان خوشایندتراست.
حکمت29:در شگفتم از کسی که میتواند استغفار کند و نا امید است.
حکمت16:قلب احمق دردهان او,وزبان عاقل درقلب اوقراردارد.
حکمت17:گناهی که تو را پشیمان کند , بهتر از کار نیکی است که تو را به خودپسندی وا دارد.
حکمت18:دلهای مردم گریزان است,به کسی روی آورند که خوشرویی کند.
حکمت19:عیب تو تا آنگاه که روزگار با تو هماهنگ باشد , پنهان است.
حکمت20:قناعت ثروتی است پایان ناپذیر.
حکمت21:آن که تو را هشدار داد,چون کسی است که مژده داد.
حکمت22:زبان تربیت نشده , درنده ای است که اگر رهایش کنی می گزد!
عشق فقط یک کلام علی ولی الله.
شیعه یعنی: عشق به بی بی پهلو شکسته...فاطمه زهرا.
این مطالبی که شما مشاهده میکنید تمامش از کتابهای معتبر اهل تشیع و کتابهای معتبر سنی ها میباشد.
fazel_m1367@yahoo.com